نقد و بررسی سریال کره ای پادشاه عاشق از دوست عزیزم فرشته جون The king in love

http://s7.picofile.com/file/8390996442/%D8%B9%DA%A9%D8%B3_%D8%AC%D9%84%D8%AF2.jpg
 
نام ها: پادشاه عاشق
محصول: 2017 کره جنوبی از شبکه MBC
ژانر: تاریخی | درام | عاشقانه
تاریخ پخش: 26تیر1396 – 17
قسمت ها: 40 قسمت دوشنبه و سه شنبه ها
مدت زمان: 35 دقیقه
وضعیت: پایان یافته است  
بازیگران :
Im Shi Wan – Im Yoon Ah – Hong Jong Hyun – Oh Min Su

 

***توجه توجه توجه***

نکته ی خیلی مهم :سلام دوستان عزیز من مهسا هستم و میخواستم بگم  این نقد زیبا کار من نیست و هنر دوست عزیزم فرشته جونه که تو وبلاگ اپلودش کردیم بنابراین نظراتتون رو خطاب به فرشته جون بگید. و امیدوارم همونطور که همیشه همراهم بودید این بار هم همراه باشید و از خوندن این نقد زیبا لذت ببرید.



(دوستان این آدرس زیر پی دی اف این نقده اگه بهردلیلی مثل ناخوانی فونتها خوندن ازوبلاگ براتون سخته  می تونید برید اونجا فقط اون تیکه تاریخ ودیالوگهارواونجا

 نداره...) 

http://s7.picofile.com/file/8390936918/king_in_love.pdf.html



خوب بعد3 سال برگشتم دوباره به این سریال وبهمین بهانه بازدیدمجدد میخام یه نقدیا (فکرکنم بیشتردی کد )ازش بنویسم چون بنظرم درحق این سریال یکم بی انصافی شده وازون سال تاهمین حالا ابهامات وشبهات زیادی ازجنبه های مختلف میون بیننده ها ومنتقدان برانگیخته . سریالی که هنوزم که هنوزه  برای من جزو4 سریال برترتاریخی کره است ویه چیزی داشت که توذهنم حک شد ومفهوم جدیدی ازعشق برام ساخت یه عشق واقعی وبه دورازانتظار. (تعدادسریالهای تاریخی که دیدم بالای 15 تاست چون ژانرموردعلاقمه ) ملکه سندوک وعاشقان ماه ومسترسان شاین هم اون سه تای دیگه هستند که باهم جزو 4 تای برترم هستند ... درضمن بایدخدمتتون عرض کنم که چون این سریال 3 سال پیش اولین بارپخش شده پس احتمالا علاقمندانش تاحالا دیده اند واونایی که هم که ندیدندبنظرم احتمالا زیاداسپویل براشون اهمیت نداشته باشه چون اینجوری به دیدن سریال ممکنه راغب تربشندبهرحال اگربه لورفتن سریال حساسیدبنظرم این تحیلیل رونخونیدچون بالای 70 درصدموضوعات ممکنه براتون لوبره وبهرحال این یک دی کده وبازکردن خیلی مسائل درش اهمیت خاصی داره البته نقدی هم ازین سریال درهمین وبلاگ موجوده که هرچندمن خیلی موافقش نیستم اما می تونید سری به اون بزنیداگرخیلی به اسپویل حساسید!


اما آیا هیچوقت تاحالا فکرکردیدچرااصلا اسم این سریال پادشاه عاشقه آیا تنهاچیزمهم دراین اثرعشقه مثل بقیه سریالهای رمنس وعشقی دیگه ؟ آیا عاشق ومعشوق همیشه طبق انتظارما بایدبهم برسندباخوبی وخوشی تاانتها باهم زندگی کنندوبچه داربشنددرغیراینصورت ازنگاه بیننده هیچ لذتی وجود نداره ودرانتهاتنها حسرت نصیب مامیشه ؟   آیامعنی عشق به معنی پاک باختن وازدست دادن همه چیزوازجمله خوداون معشوق فقط به خاطر سعادت ورضایت اون نیست یا به هردری زدن برای نگه داشتن اون معشوقه که دراین صورت آیا واژه خودخواهی کاربردی ترازعشق نیست ؟ اصلا آیا عشق همیشه بایددوطرفه باشه وگرنه کارکردومعنی خودروازدست میده واینکه اساساآیا برترین عشقهای عالم دوطرفه اندیا یکطرفه ؟ آیا تابحال به مفهوم دوستی عاشقانه فکرکرده اید ؟

این سریال به عشق ولیعهد پرداخته یا به دوستی عمیق وناگسستنی 3شخصیت اصلی ؟ درموردوفاداریه یاخیانت دودوست ؟ آیا بازم یه ولیعهدبی دست وپارواشاهدیم که حتی عرضه نگهداشتن عشقشم نداشت واندازه کافی غیرت نداشت که اونوبه دوستش سپردیا قضیه روبایداززاویه جنون عشق وگذشت بی انتها دید؟ کلا مضمون سریال آیا جدیده یا کلیشه ای ؟

برای رسیدن به پاسخ این سوالات ممنونم اگربامن باشیدکه باهم به بررسی زاوایای مختلف اون بپردازیم . پیشاپیش ازتون متشکرم بخاطرصبرتون که قراره این متن طولانی روبخونید که ازین نظرحتی قابل قیاس بافیلمنامه است بنظرم دیگه دی کدم ردکرده !

خوب داستان روخیلی خلاصه بگم بازم روایت تکراری ظلمهایی که ازجانب درباریان ونزدیکان شاه به ولیعهدبیچاره میشه پدری که ازپسرش متنفره ومادری که به هردوزوکلکی شده تمام تلاشش رومیکنه که پسرش به حقش برسه وخودش عنوان ملکه مادررو بگیره وتعقیب وگریزوموانع سرراه شاه شدن ولیعهد...  خوب تااینجا که همش کلیشه بود وخوب البته عشقی که این وسط بوجودمیاد (اونم ازنوع برخورد اول دردوران کودکی )وخوب احتمالا این وسط یه مثلث عشقی و ... ولی امانه!  حداقل من اینودیگه موافق نیستم دوستی واعتماد تواین دراما بالاترازاونی بودکه بشه بهش بعنوان مثلث عشقی ورغابت برسرعشق نگاه کردوازهمینجاست که تفاوتها آغارمیشه  من برخلاف خیلی ها معتقدم هیچ رغابتی درکارنیست دلایلش روبعدترمیگم اماتواین داستان  یک برومنس جالب قوی  درکناررومنس داستان ساخته وپرداخته میشه که پابه پای رابطه رمنس پیش میره وحتی ازاونم پیشی میگیره طوریکه وقتی اسم این سریال هرموقع میادبیشترمنویاددوستی ومرام وگذشت میندازه  ... 

واما قصه درموردشاهزاده دورگه ازگریو ویوان  هست ( تیروترکه گوبلای خان مغوله ) که به همین دلیل مخالفای زیادی برای رسیدن به تاج وتخت داره ودختریه به نام سان که دختروزیرداراییه اما به خاطرثروت پدرش اکثرپسران نجیب زاده ها آرزوی ازدواج کردن باهاش رو 

دارندوپسردوم خانواده صدراعظم حتی به منظورخودشیرینی وقهرمان بازی یه توطئه وحشتناک ودزدی ساختگی ترتیب می دهندکه عواقبش گریبان خیلی ها رومیگیره و ازهمه بیشترولیعهد وون ودوست صمیمی اش رین واتفاقات مهم بعدی رورقم میزنه ... خوب تواین دراما هم ما مرتب اززمان حال به گذشته میریم وبرمیگردیم و فلاش بکهای زیادی روشاهدیم .درسکانسای اول قسمت اول شاهد جروبحث ودعوای ولیعهدوسان هستیم که بعد7 سال دوباره اتفاقی وسط میدون بازی ای شبیه بیسبال همو می بینندووون باگفتن این جمله که من توروبه یادمیارم به 7 سال پیش وروزواقعه میبره همون روزی که دزدنماها خیلی از محافظای سان وازجمله مادرش رومی کشند وشاهزاده ودوستش فقط شاهداین ماجراها هستند خوب البته آخرین پیغام مادرسان به دخترش روقبل مرگش  میشنوند وقول میدن که اون پیاموبه گیرنده برسونندواینجاست که جای دخترقصه ما باندیمه اش عوض میشه وازون سال ببعدپدرش ازترس جونش اونو به جایی دورمیفرسته که تحت تعلیم یکی ازاستادان وعلامه های زمان خودش باشه واین باعث میشه ازون شخصیت خودساخته ای بسازه واین همون دختریست که بعدها ولیعهدودوستش بهش علاقمندمیشندو...

معرفی شخصیتها : 

سه شخصیت کلیدی وانگ وون یا ولیعهد یاهمون وون  که نقش اصلی است ودوستش وانگ رینگ یا رین که پسرصدراعظمه ودختری بنام سان یاسوهوا که دختروزیرداراییه .خوب خیلی تحلیلی درین باره ندارم البته که شخصیتها بخصوص وون ( ولیعهد) ودوستش رین پیچیده اند اما ترجیح میدم درحین خوندن تحلیل خودشماعزیزان به درک درستی ازین آدمها برسیدومن اینجا فقط چندتا عکس ازشون قرارمیدم که حداقل قابل تصورترباشند.

  

تحلیل داستان :


پادشاه عاشق یه داستان پیچیده وپرفرازونشیب باضرباهنگ وریتمی هماهنگ ونسبتا تندونفسگیره که سیراتفاقات درش به گونه ای است که قدم به قدم ازروایتهای ساده ودوستی هایی  پاک وبی آلایش نوجوانی وجوانی شروع شده سپس گریزی اجمالی به سنتهای زشت اون زمانه میزنه که همون فرستادن دختران وپسران گریوبه یوان بعنوان باج هستش وسپس به 

 توطئه انسانهای فرصت طلب وتشنه قدرت که بظاهر اصلاح طلبندمیپردازه که قصدتفرقه افکنی بین دودست دارندورغابت تنگاتنگ قطبهای قدرتمندبرای دستیابی به قدرت هست  

ودرادامه شاهدرابطه دوستی همگام با عشقی خاص و منحصربفرد اما پرکشمکش وپرچالش هستیم که درنهایت همگی ما روغافلگیرمیکنه وحتی مرزهای دوست داشتن وعاشق بودن رودرذهنیت ما جابه جا میکنه ... معجونی از موضوعات ومناسبات متعددسیاسی اجتماعی فرهنگی احساسی وغافلگیری پی درپی درپی هرقسمت حتی هرسکانس این سریال چیزی است که درانتظاربیننده است واثررو به درامی شلوغ تبدیل میکنه که حرفای زیادی برای گفتن داره ... درام داستان  جدال غم انگیزیه پدروپسره که رسم روزگارفقط یه جا یگاه وفقط یکنفروبعنوان پادشاهش قبول داره... اعتمادوباور وگذشتی فوق زیبا وغیرقابل وصف بارها وبارها درپی نقشه وتوطئه اطرافیان ازدل قهرمانان قصه بیرون میادوسروشکل میگیره  وهرباربه شکلی درپس یک نقشه حساب شده این سه یارجداناشدنی ازون امتحان سخت تفرقه  دشمنان سربلندبیرون آمده وعشق جاودانشون بهم به رخ بینندگان کشیده میشه امابایددید این پیوندمیتونه ابدی باشه یاخیر ؟ ! 


روایت قصه ما اینبارازیه حقارت بزرگ تاریخی درعهدگوریو نشعت میگیره ومساله حقیربودن یک انسان بنام ولیعهدبدلیل دورگه بودن وبدترازون ازتیروطایفه اقوام بربرووحشی مقول بودن هست که خودش ازدیدعامه گناه بزرگیه کسیکه درکشورخودش بخاطراجدادمادریش نزدخاص وعام به سان بیگانه ای است وهیچوقت هم برای اونها محبوب نبوده و نخواهدشدمهم نیست که چقدتلاش کنه یا چقدانسان وباهوش وباگذشت باشه چون تا آخردنیا برچسب بیگانه که برپیشونی داره یدک میکشه...  درست یا نادرست چه اونموقع چه همین حالادرقرن 21  اغلب اوقات نژادوخونواده وپیشینه خونی آدمها حتی ازانسانیت وشخصیت افرادهم پیشی می گیرندواهمیت بیشتری پیدامی کنند ودراین بین کسی به فکرحال وروز ولیعهد احساساتی ما نیس مگرتنها مونسش تواین دنیای بیرحم که دوستی است بنام رین که ازکودکی همبازی وهمدش  درروزای خوب وبدزندگی است که ازبدروزگار ازاشراف زادگان وخانواده های معروف ومدعی تاج وتخت هست وهمینجاست که کینه ودشمنی مادرولیعهدبرعلیه دوست صمیمی اش شکل میگیره وبسترحوادث واتفاقات زیادی میشه واین درحالی است که پدرولیعهدیاشاه زمانه هیچ اهمیتی به پسرش نداده وبلکه ازهمه بیشترتنها پسرش روبه اشکال وانواع مختلف تحقیرمیکنه وتحت فشارقرارمیده  ... 


دلیل اینکه علارقم همه مخالفان سریال این سریال رواینقددوست داشتم قبلا گفتم چون هرچیزی سرجای خودش هست حتی رغابت برسرعشق هم اگرباشه موقتی است ودوستی واعتمادبارها به شکل اولش حتی محکم ترازقبل برمیگرده دوستی نزدیک وبرومنس پسرای داستان به شکل زیبایی  درهرشرایطی واقعا تاثیرگذارونا گسستنی است وعشق وحمایتهای  محسوس ونامحسوس ولیعهد ازدخترموردعلاقه اش که ازقسمتهای آغازین سریال شاهدش هستیم تا آخرقصه ادامه دارد...

درسکانسی ازقسمت 4 ام هست که شاهد گردش دختردرجنگل هستیم درآنسوی دیدرس دخترک سایه به سایه اش وبافاصله دربالای تپه ای ولیعهدراه میره چنانکه گویی در تعقیب دختراست که  بدین وسیله براش آب وغذای مجانی به کمک زیردستانش بفرسته اونجا ولیعهدهیجان زده ای رو شاهدیم که حالا احساس میکنه بایدجبران مافات وسهل انگاری سالها پیش رودرحق این دختره بیچاره بکنه وسعی کنه زندگیشو بهترکنه که ازعذاب وجدانش کم کنه اولش انگارفقط یه احساس مسوولیته که اونوبه سمت خودش میکشونه اما بتدریج به دام عشق دخترک میوفته اما مگه اون آشفته بازارونابسامانی دربارجایی برای به سرانجام رسوندن عشق براش باقی میزاره همیشه همه حمایتهاش ازدخترموردعلاقش ازدوره انگارنمیتونه زیرباراینهمه توطئه مسوولیت این رابطه روبه تنهایی به دوش بکشه چون اگه حتی  مساله انواع دردسراوگرفتاری درباری وسروکله زدن با خونواده ودرباریان وکمبود زمان کافی برای ملاقاتها هم نباشه مساله حفظ جون وسلامتی ونگهداشتن دوستاش هردوشون باهم هست پس به عمدفاصلشو حفظ میکنه درموقعیتهای مختلف بجای خودش دوستشومیفرسته که به یاری این دختربشتابه   که خوب به زعم خیلی ها این همون اشتباه پادشاه عاشق ماست ولی این ازنظرمن عین فداکاریه کاری هم ندارم مصداقش درعالم واقعی پیدامیشه یانه  ..

- یکی ازمضمون های اصلی این اثرنمایش رابطه یک خانواده ازهم پاشیده وازدرون پوسیده ای است که هرکدوم رابطه غریب ونامانوسی بااونیکی داره !

پدری که درراسه و شاهه اما ازپسرش که نوه گوبلای خان مغوله هم میترسه هم  درعین حال حسادت میکنه درواقع درزمانهایی که پسرش ازسراستیصال دست به دامان پدرمیشه اون پدرنه ازسردلرحمی پدرانه که ازترس قدرت گوبلای خان وزنش که دخترگوبلای خان است به پسرش امتیازاتی میدهد گویی این پدراز عاطفه پدرانه هیچ بویی نبرده است وهرلحظه درواهمه ازدست دادن قدرتش توسط شورشی ازجانب پسرش ونزدیکان اوسرمیکنه درواقع دشمنان ازشکاف رابطه پدروپسرهمیشه به نفع کارها وتوطئه های خوداستفاده می کنندوروزبه روزفاصله ایندوازهم روبیشترمیکنند امادریه طرف دیگه دراین خانواده ازهم پاشیده وسردمادریاملکه هم دست کمی ازپدرنداردو مانندبسیاری ازسریالهای تاریخی دیگه رابطه احساسی وفیزیکی خاصی باشاه نداردفقط اسم همسرشاه رودارد اما اوملکه ای که گاهی شبیه هیولاست  والبته گاهی مهربانترازهرکسی برای تنها پسرش ! که طبق روال معمول ازنفوذش برای حمایت تنها پسرش استفاده می کند اما حتی اوهم مادرمهربان وفداکاری حداقل درچشم پسرش  حداقل تا بعدازمرگش به حساب نمیادچون ازدید پسرش یه موجودکینه ای وترسناکه که حتی دائم به بهترین دوستش رین توهین میکنه وتنها کارهایی رومیکنه که به نفع خودشه نه برای خوشحالی پسرش ... 

 پس درنهایت همه این اعضای سه نفره خانواده بزرگ سلطنتی باهم غریبه اند ودرعین حال باهم رغابت جالبی هم دارند بخصوص رغابت بین شاه وملکه خیلی تماشایی میشوددرچنین محیط سرد وبی احساسی است که تنها نقطه امیدبه زندگی درین روزگاروانفسا و نقطه اتکای ولیعهد تنها دوستش ویه دخترشلوغ جسورروستایی میشودومیخادبه هرقیمتی که شده ازاونها بعنوان ارزشمندترین دارایی هایش محافظت کنه ودراین راه به آب وآتش میزنه تا توطئه های درباریون بخصوص برادررین وسونگ این پسرعموی وزیرتشریفات روخنثی کنه ...  

ازاولین جرقه های شک وتردید وسستی ایمان دردل ولیعهدنسبت به دوستش تاایجاد چالش ودرگیری علنی بین دودوست : ازبعدمجلس رقص( ق 14 ) ولیعهد وانگ وون حس میکنه که سروسری بین رین وسان بوجوداومده وبه دوستش مشکوک میشه چون رین سریعا مجلس رقص روترک میکنه این درحالی است که رین رازبرادرخیانتکارش وسونگ این برای توطئه 7 سال پیش که درجریانش مادرسان وکلی محافظ وسربازکشته میشند رااززبان شاهدان کشف میکنه وبه پدرش گزارش میکنه ولی اینباربرای اولین بارچیزی روازدوستش وون مخفی میکنه چون پای خونوادش ومرگ وزندگی اونا دربینه به ولیعهدچیزی نمیتونه بگه ... اما وون (ولیعهد) باهوشتروتیزترازاونیه که این تغییرحالت رونفهمه  وندونه قضیه ازکجا آب میخوره!

دومین سکانس آخرای قسمت 17 شاهدیم که بعدمبارزه وون ورین که سان میادوروزخم وون کمپرس سردمیزاره وون متوجه میشه که سان ورین بهم اصلا نگاه نمی کنند واین قضیه خودخواسته هست انگارمیترسن چشم توچشم بشن یا گناه کنند...تودیالوگا ی سکانس قبلش داشتیم که رین باخودش درجواب ولیعهدکه میپرسه بخاطرمنه که داری میری یوان ؟میگه نه من بخاطرخودمه چون دلش لرزیده ومیترسه به عشق سرورش خیانت کنه ....

-آخرقسمت 23 وقتی بعدتوطئه پادشاه وسونگ این نقشه میکشن که سان روزخمی کنند که مانندتجاوزبه نظربیادوبه ابن بهانه ولیعهدوانگ وون روازمقامش عزل کنند درسکانسی طبق معمول سروکله رین پیداشده ودرحال مالیدن ضمادبرزخمای سان صورت وموهاش رولمس میکنه اونجا ایندونگاههای معنی داری بهم میندازند وبنظرم ازهمینجاست که عشق بین ایندوملموس ترمیشه وبیش ازپیش عاشق هم میشند...

تویه سکانس دیگه ای داریم که بعد ازمرگ پدرسان (ق 29 ) درحالیکه رین وسان دست دردست  هم دارند ولیعهدازراه میرسه ونگاه پرازشک وتردیدش گواهی میده که به رابطه بین دوستش وعشقش شک کرده وازین وضعیت هیچ خوشحال نیست امابازم کوتاه میادواجازه میده که رین سان وپدرمتوفی اش روبطرف منزل خودشون همراهی کنه درحالیکه احتملا ازته دلش راضی نیست اما چیزی نمیگه وواکنش خاصی نداره چون به خواسته سان احترام میزاره !

تا اینجا وون همه احساساتشومیزاره به پای حساسیت وناراحتی خودش ازاوضاع بهم ریخته درباروهرباردچارتردیدنسبت به رابطه دوستش یامعشوقش میگه باخودش تکرارمیکنه اون کسیکه ازخودم بیشتربهش اعتماددارم محال ممکنه نظری به زن موردعلاقم داشته باشه اما معادلاتش جایی برهم میخوره که یکبارازدور شاهدبوسه بین رین وسان میشه هرچندکه بنظرمیاداین بوسه هم جزونقشه ای ازسناریوهای رین برای حمایت پنهانیش ازدوستش وون هست وازقصدبرای اینکه به شایعات پشت رابطه پنهانی ولیعهد با یک زن (منظورم همون سانه ) که بنظرمیادمعشوقه اش هست پایان بده وجلوی یاوه گویی های مردم روبگیره تصمیم میگیره به این شکل عجیب وشایدبچگانه  سان روازولیعهد دورکنه  چون رین کسیه که حاضره بخاطردوستش هرکاری مهم نیس چی اما هرکاری که بگیدمیکنه واین چیزی که ولیعهد باهوش ماهم متوجه میشه اما درست ازین ببعدهست که علی رقم دونستن این چیزها هجوم احساسات مختلف منفی وشایدحسادت به سراغش میادوبرای اولین بارایمانش به دوستش شکننده میشه ... . 


 (انتخاب عشق یابرگزیدن ادامه رابطه دوستی ؟ مساله این است!)


 آیا به عقل جوردرمیاد که چرا سان تصمیم میگیردکه به درخواست خواستگاری وون که درواقع ولیعهدمملکته جواب منفی بده اونم وقتی هیچکسی اعتراضی نداردحتی خود ملکه هم ازین کارحمایت میکنه وولیعهد عاشق سانه البته سان هم همین قدرعاشق ولیعهده ! این تناقض به چه شکل قابل تحلیله ؟ 


خوب بازی فلاش بک وسکانس ها دراین سریال زیاده  (3 قسمت روکش دادن فقط برای همین )... همونجوری که قبلن هم اشاره کردم هرکدوم ازین سه دوست میخادخودشوبرای اوندوتای دیگه فدا کنه تااین اتحادمحکمترازقبل باقی بماند واین فانتزی قشنگیه ...ازدیالوگای قسمت 18 سان باندیمه اش می فهمیم که سان هم رین هم وون روبه یک اندازه دوست داره بعدش سکانسهایی رومی بینیم که سان یادش میفته طبق معمول سریالهای کره ای چندبارناخواسته افتاده توبغل رین موقعیکه داشته سرمیخورده (این ایده دیگه واقعا خزشده خخخخ) بهرحال نکته اینجاست آیا ازنظر ظاهری وفیزیکی سان رین روبه ولیعهد ترجیح میده چون قدبلندتروورزیده یا جذابتره ؟یادمون باشه که این یه سریال اروپایی یاآمریکایی نیس سریال شرقیه ومسائل فیزیکی اونقدرهام اهمیت زیادی نداره اما به نظرمن دلیل انتخاب نکردن ولیعهد توسط سان بیشتراینکه باخودش هم زمزمه میکنه که بایدهرکاری ازدستم برمیادبکنم که مطمئن بشم اونا بهم نزدیک میمونندچون فک میکنه اگه زن ولیعهدوملکه بشه اونوقت رین بایدبره یوان ( اینم طبق رسم اون زمان  بوده که دختراوپسرای گوریویی روبه یوآن می فرستادند و نقشه ملکه بوده که رابطه دودوست روقطع کنه  که البته این رودربخش گذری برشواهدتاریخی سریال بیشترخواهیددید ) که دراین صورت بین دودوست فاصله زیادی میوفته وخوب البته خودشم یه دوست خوب روازدست میده پس عقل  وانسانیت بهش حکم میکنه تواین موقع باولیعهداگرچه عاشقشه اما جواب مثبت نده وازدواج نکنه طوریکه  درآخرقسمت 18 اشکهای  مثل ابربهارسان وغروردرهم شکسته ولیعهدرومی بینیم اگرسان عاشق ولیعهد نبودهمچین چیزی نمی دیدیم !یه فرضیه دیگه اینکه سان ته قلبش حس میکنه اگه ولیعهدوانتخاب کنه درآینده رغبای دیگری احتمالا خواهدداشت بخاطرهمون قضایای حرمسرا وایناوخوب شاه آینده بخاطرهم اونچه گفتم هم قضایای سنگین مملکت داری وسرکله زدن بادریاریان  بهرحال همیشه ازون دورخواهدبودومجبوره اغلب یکی رومثل رین اجیرکنه که اززنش نگهداری کنه واین مساله برای همچین دخترخودساخته ای سخته اون همه وجودیکی رومیخادنه فقط قسمتیشوواون فردمیتونه شاه باشه یاهرکس دیگه ای  (به شخصه معتقدم که درتمام طول سریال عشق اول  واصلی سان وون یا همون ولیعهد بودوهرگزهم ازعاشقی بهش دست برنداشت اما پیوند دوستی این سه باعث شدکه روی عشق این ها به طرق مختلف تاثیربزاره وحتی سایه بیندازه چون تواین درام اولویت دردوستی عاشقانه سه نفره است وبعدش عشق دونفره ! ) ....

 توطئه ودستهای پشت پرده  آیا عاقبت به هدف خودمیرسند؟!

توطئه جزوجدایی ناپذیر سریالهای تاریخی است ظاهرا دراین درام سه قطب قدرت داریم که درواقع دوراس اصلی این هرم درطرفی ملکه وولیعهد ودرطرف دیگه سونگ این وپادشاه قراردارند اما ایندوقطب اصلی تقابل جالبی باقطب سوم یعنی خانواده صدراعظم دارند...

گروه متحدسونگ این وپادشاه ازبه قدرت رسیدن قطب سوم وپسران صدراعظم حمایت می کنند واین درحالی است که ملکه درصددحذف این قطب وپسران خانواده صدراعظم به نفع تنها پسرش ولیعهد وانگ وون است. رویارویی توطئه وتفرقه درکناردوستی وعشق وایمانه که این درام روهرچه زیباترمیکنه ونیروی محرکه حوادث این داستان میشه ...

 درطی داستان بارها شاهد موش وگربه بازیهای مغزهای متفکراین دوقطب یعنی ملکه ازیکطرف و سونگ این ازطرف دیگه هستیم چنانکه ایندوبه موازات هم ضربات پی درپی به پیکراین سه دوست یعنی ولیعهد(وون) وپسرصدراعظم (رین) ودختروزیردارایی (سان) فرودمیاورند که هرباراین سه نفرسعی دارندبا اتحادوهمفکری ازتمام این توطئه ها جون سالم دربرند ودوستی پابرجاشونو حفظ کنند این سه نفربرای ازدست ندادن پیوندشون هرکاری که بگید میکنند! هرسه نفربرای این هدف نهایت ازخودگذشتگی روانجام میدن طوریکه سان ازقاتل مادرش که هفت ساله دربه دربه دنبالشه بخاطرارتباط خونی با دوستش رین میگذره و ترجیح میده باسرپوش گذاشتن روی اینکارغم دوستش رونبینه ... بخاطرتوطئه ملکه وانگ وون ازتنها عشق زندگیش  یعنی سان میگذره وحاضرمیشه باخواهردوستش ازدواج کنه چون بنظرنگه داشتن دوستش دراولویت هست  هرچندکه سعی میکنه کماکان عشق سان روهم نگه داره ودرآخر رین  که حاضره خودش وکل خانوادش روبخاطروفاداریش قربانی کنه تا دست  نابکارسونگ این روروکنه وحتی  دوبارخودشوبه کشتن میده ... اقدامات دیوانه واروجنون آمیزاین سه رفیق برای نگهداری پیوندشان درعین قشنگی اما به غایت جگرسوزودردناکه !   

دراین درام هم مثل زندگی واقعی دردنیای امروزی سیاستمداران ودستهای پشت پرده مدام درپی ایجادتفرقه به سود خوددنبال بهانه هستند وزمانیکه سونگ این وملکه هردومتوجه عشق دودوست یعنی وانگ وون ورین به سان میشند وبا خودشون میگند چه چیزی راحت ترازبه جون هم انداختن دودوست قدیمی به بهانه رغابت برسرعشق درحالیکه ایندوازدوستی عاشقانه این سه یارغارغافلند!

 حالا اینجاست که قراره میزان عشق وایمان ایندو دوست بهم بطورجدی محک زده بشه و به بوته آزمایش گذاشته بشه درطی روند داستانی بارها این پیوندضعیف ونامتعادل وتامرزپاره شدن پیش میره اماهیچوقت گسسته نمیشه چونکه گویی دوستی ومعرفت  این سه ژرفترازعشق خودخواهانه آدمهایی زمینی است ولی این رابطه به حق ماورایی وآسمانیست چون هیچکس خودشوبه اونیکی ترجیح نمیده هرسه درپیله ای گیرکردندکه تنها راه رهایی ازش رویکی کردن قدرتها وپاره کردن این پیله می دونند هرچندکه دراین راه بارها اشتباهات احمقانه ای مرتکب شده وگاها حتی پیله روپیچیده تروتنگ ترمی کنند....تیرخلاص تورابطه وون ورین زمانیست که پدرسان کشته میشه ونوک تمام نیزه ها واتهامات روی ملکه وپسرش زوم میشه وتوطئه وپاپوش شاه وسونگ این برای ایجادتفرقه اینبارافاقه میکنه وایمان رین نسبت به یاردیرینه اش سست میشه وباورمیکنه که مرگ پدرسان کاروون ومادرش ملکه است درنتیجه تصمیم میگیره سان روازدوستش دورنگه داره وعشقشوبهش اعتراف کنه چون فقط برای لحظاتی فکرمیکنه تمام این سالها فریب خورده وحالابایدازکسیکه دوست داره محافظت کنه چون نزدیکی به ولیعهدومادرش براش خطرناک میشه اینجاست که رشته ها ی تاروپودرفاقت ازهم بیشتروبیشترفاصله میگیره  این درحالیست که سونگ این وشاه نقشه عزل ولیعهدوجایگزین کردنش با رین رو برای رین علنی می کنند وبارها توگوشش میخونندکه وون هم مثل مادرش سنگدل وظالمه ویه دورگه ای است که شایسته حکومت براین کشور نیست !درطرف دیگه وون را داریم که مقاومت بیشتری دربرابرازدست دادن ایمانش به دوستش نشون میده حتی زمانیکه بهش گفته میشه رین با شاه وسونگ این وشاهزاده دیده شده اند باورنمیکنه وبه قاصدمیگه انگارمستی فکرمیکنم اشتباه دیدی دیالوگی داریم که وون میگه یعنی تومیگی رین میادسان روول کنه وتنها بزاره بره طرف شاه وسونگ این ؟ محال ممکنه .... 

اوج این شبهه بزرگ که به پاره شدن پیوند دوستی بین رین ووون نزدیکتر میشه درسکانسی هست که بعدازاینکه رین توسط افرادمخالف ولیعهد به سمت خودشون کشیده میشه

 ودرادامه برادربزرگتررین یه سندی بامهرپادشاه بیرون رومیکنه  که درش ازبرکناری شاه فعلی به نفع رین برکناری ولیعهد خبرداده ومهرسلطنتی شده ! بعدخشم وازدست دادن اعتمادولیعهدبه رین وسکانس درگیری لفظی وفیزیکی وجنگیدن بین ایندو...بعله اینجادیگه ظاهرا توطئه ها جواب داده ودستهای پشت پرده موفق به پاره کردن این تاروپودمحکم دوستی شدند اما اگه اینطورفکرمیکنید بایدبگم که اشتباه میکنید اینبارهم رین یه فداکاری دیگه رومیکنه ونقشه حزب مخالف رونقشه برآب میکنه ...


لحظه به لحظه به نقطه اوج داستان  وپایان نزدیک میشیم :


زمانیکه بخاطر کارهای سونگ این ومعشوقه شاه سرانجام ملکه ازدنیا میره درام هم ضرباهنگ شدیدتری به خودمیگیره ونفس گیرترمیشه  حالا ولیعهدکه تابن دندون ازشاه (پدرش) ومعشوقه جوانش متنفره وچیزی برای ازدست دادن نداره گویی به ناگاه خوی وحشیانه مغولی درش زنده میشه و به سیم آخرمیزنه وتصمیم به کشتن معشوقه وخودشاه رومیگیره وموفق میشه معشوقه روازسرراه برداره وبکشه (وچه سکانس جالب وفراموش ناشدنی است این سکانس ) اما شاه رونه چون پیداش نمیکنه  ...

این روزها انگار برای ولیعهدجوان وون بدترین است چون انگاردنیا براش به انتها رسیده حالا دودلی وتشویش وترس عمیقی بهش غلبه کرده ومهمترین چیزها یعنی دوستش وعشقش درنظرش  محوو ناپدید میشند چون اون پیوند محکم بین خودش ودوستش درحال گسستنه وپیله دوروبرش تنگ ترمیشه وون که ازمرگ مادروسیرتحولات سریع دوروبرش بخصوص شائبه خیانت دوستش ورهاشدنش به غایت خسته وحشتزده وقسی القلب شده با عشقش هم باملایمت همیشگی رفتارنمیکنه واون روی سیاه وجودش نمایان میشه زمانی میرسه که  به هیچ کس اعتمادنداره گویی اززمین وزمان متنفره  حتی به سان هم  که همیشه میگفت برای محفاظت  ازت نزدیک خودم نگهت میدارم ایمان نداره ودرجایی بالحنی دوپهلوبهش میگه که تورواینجا گروگان نگه میدارم تا رین پیداش بشه ...

درجایی دیگرحتی سان روتهدیدمیکنه که درصورتیکه احساساتش نسبت به رین روتغییرنده نمیزاره رین زنده بمونه درحالیکه بهش میگه وانمودمیکنم که هیچی ازرابطه شماها نمیدونم یعنی حالاکه ولیعهد وون قبلا ازدواج کرده نگاهش به سان مثل یه معشوقه یا سوگلی دربارش است یا همون دیدگاه دوستی عاشقانه قبل روداره ؟ ! خوب بایددید ... 

اینگونه بنظرمیرسه که وون با به خرج دادن خشونت روزافزون به آخرخط رسیده و به مرحله فروپاشی و انحطاط اخلاقی نزدیکتر شده ودرین راستا تابه آنجایی پیش میرودکه دوست یکی یدونه اش روباشمشیرزخمی میکنه ودل تنها عشقش رومیشکنه ... اما لحظه ای که فداکاری بزرگ رین رومی فهمه که فقط بخاطرفهمیدن اسامی خائنین به قلب دشمن زده همه چیزبه حالت اول خودبازمیگرده واین رشته دوستی محکترازقبل تنیده میشه اینباررین این رابطه روازفروپاشی نجات میده هرچندکه سان هم کمک زیادی میکنه .


اما مساله مبهم درام  این که خیلی ها پرسیدندخوب بالاخره سان عاشق ولیعهد یادوستش رینه  ؟! چون هیچوقت خیلی واضح بیان نمیشه همیشه یکی به نعل میزنه ویکی به میخ ونزدیک هردوباقی میمونه هرچندکه شخصا معتقدم عشق اول وآخرسان ولیعهدبودشواهدش هم قبلن گفتم  ...ازنظرمن برای نویسنده باهوش که خواسته رمنس متفاوتی خلق کنه اونقدرهاهم مهم نبوده که به چه میزان سان یا دخترقصه عاشق ولیعهدباشه  یااصلا کدوم (وون یا رین )روبیشتردوس داشته باشه یا اولویتش باشه چون درغیراینصورت مثلا اسم سریال میشد عاشقانه پادشاه  ویا عشق ابدی وچمیدونم یه چیزی تواین مایه ها اما اسم اثرهوشمندانه پادشاه عاشق است تواین تریلر عاشقانه ما بیشترازونکه رابطه عاشقانه ببینیم عشق ونگاه عاشقانه وون به سان ورین وبالعکس رومی بینیم واین فرق اصلی ونکته غیرکلیشه ای این قصه با اکثرداستانهای تاریخی مشابه دراین ژانر است  واصلا قرارنیس میزان عشق وعلاقه دخترقصه واینکه آخرش کیوبیشتردوس داره روبسنجیم! ...برای درک بیشتر یه مثال بهترمیزنم بزرگترین وزیباترین عشقهای عالم یکی عشق پدرومادربه بچه ها ودیگری عشق خدا به بندگانش هست شما هیچوقت شنیدید که لزومی برای دوطرفه بودن این عشق باشه ذات خداعشقه وهمیشه بی هیچ چشم داشتی عشق ومحبت میده  به همه بندگانش بدون ذره ای  چشمداشت وانتظارجبران همچنانکه نوع عشق پدرومادربه فرزندان بدین گونه است چیزعجیبی نیست  ذات عشق فداکاری وپاک باختگی ودادن است نه گرفتن وصاحب شدن واین شایدیکم دورازذهن حتی شعارگونه بنظربیاد اما به عقیده من عشق رین به سان  وبالعکس عشق سان به رین حالت زمینی داره درحالیکه عشق وون نسبت به سان ورین وعشق رین نسبت به وون  آسمانیه ودرمرحله به مراتب رفیع تری قرارداره (درموردنوع عشق سان به پسراخیلی مشخص نمیشه!)  من خیلی معتقدنیستم که شخصیت پردازی سان ناقصه یا اینکه دخترماجراکلا آدم منفعل وبی وجودیه که معنی عشق رونمی فهمه وهرجا به نفعشه بایکی ازپسرای داستانه بلکه  به زعم من نشون دادن دخترازین زاویه وبه شکلی نسبتا منفعل  حتی شاید گاه گاه فاقددرک  کافی ازمسائل فقط ترفندی بوده که شخصیت خودولیعهد و دوستش وحمایت ها وفداکاری هاشون رو برجسته ترکنه وخوب احتمالا سرهمین قضیه هم هست که اغلب ازسان وحتی بازیگرش ایرادمیگرفتندودوستش نداشتند اما به نظرم  این خواست خودنویسنده بوده ونمیشه خیلی شخصیت این دختروبازیگرشوسرزنش کردشایدبه نوعی سان وشخصیت پردازیش قربانی شده تا عشق بزرگتری دیده بشه که همون دوستی عاشقانه این سه تن است وخوب نمی تونم بگم که نویسنده کارخوبی کرده یااشتباه کرده بهرحال شاید برای پیشبردقصه لازم بوده هرچنددرنگاه اول این باعث ابهام بزرگی ازروابط این سه نفرشده وخوب این نتیجه ای بود که من گرفتم وشایدهم درست نباشه !

به نظرمن یه جورایی وون همچون خورشید پنهان شده درپشت ابره که درهمه حال انرژی واشعه های نورانی اش به عشقش میرسه اصلنم مهم نیس که چقدازش فاصله داره چون هرروز طلوع میکنه و هم غروب اما غروبش اهمیتی نداره چون همیشه بوده هست وخواهدبود حتی عشق رین به وون وکارهایی روکه براش میکنه روهم به همین شکل میشه بسط داد...

پایان بندی سریال (شبهه بزرگترمنتقدان اصلی سریال )

خیلی ازمنتقدان ایرانی وخارجی سریال معتقدندکه سریال پایان بی معنی ای داشت وخط اصلی درام که همون پیونداساسی بین این سه تن هست روزیرسوال بردمن اماپایان این درام رویکی اززیباترین ها وبه یادماندنی ترین ها میدونم .

به نظرمن اولین واصلی ترین مضمون درام بازم تکرارمیکنم عشق توام با دوستی بود نه پیوند ظاهری دوستی ازفاصله نزدیک واین چیزی بودکه وون بهش رسیدهرچندتا قسمت 38سعی میکرد به هرقیمتی شده ایندودوست رونزدیک خودش نگه داره اما درنهایت به نتیجه ای غیرمنتظره وبه آزادگی وانسانیت و همون عشق خداگونه رسید  به یه چیزغیرکلیشه ای مهمی که شاهدش بودیم این بودکه مفهوم عشق بیکران گاهی هم میتونه بانرسیدن وپاره کردن پیوندها همراه باشه !   وبا توجه به اونچه که ازمعنی عشق دربالا شرح دادم پس این پایان تلخی به حساب نمیاد ومن واقعا خوشحالم که حداقل دراین یک کاراین رودیدیم که درانتها نقش اول زن سریال به نقش دوم مرد رسید !  

... برام چقدجالب بوداین شباهت اولین وآخرین سکانسهای سریال توقسمت اول وچهلم  که درهردوآزادگی وبزرگواری وون رونشون میدادکه درابتدا شاهینی روبه آسمون آزادکرد حرکت نمادین جالبی بودودرسکانس انتهایی سان روبهمراه دوستش رهاکرد واقعا چفت وبست قشنگ وموثری بود.


پنداخلاقی درام درباره تعددزوجین شاههای گذشته ومفهوم معشوقه :

چقدرخوشحال کننده بودکه درپایان ولیعهد به این باوررسیدکه داشتن همزمان همسرومعشوقه (حتی اگه فقط اسمی هم باشه بدون هیچ رابطه فیزیکی لااقل درین سریال که ما چیزی ندیدیم اگرم بوده ) درکنارهم  چیزی جزتباهی وافسردگی برای هردوزن  درپی نخواهدداشت وبااینکه ازهرلحاظ میتونست  وهیچکس حق حرف زدن دربرابرش رونداشت اما سان روبرای همیشه بعنوان معشوقه اش نگه نداشت هرچندکه مدتی سرسختانه سان رونزدیک خودش نگه داشت و حتی بهش پست دولتی دادوبه هشدارهای هیچکس حتی مادرش هم گوش نداداما درنهایت همون مفهوم عشق عمیق دوستانه یا دوست داشتن عاشقانه مانع ازادامه اینکارو ادامه خودخواهی اش شد . ماتواین اثربارها به بهانه های مختلف کلمه قفس رواززبون رین شنیدیم که ازوون میخاست قفس بزرگی برای این پرنده (سان) نسازه زندانیش نکنه ورهاش کنه خارج ازقصرآزادانه زندگی کنه 


باگهای بزرگ سریال (نکات منفی ): 

درمورد فرستادن دختران وپسران اشراف به یوان هرسه فردنزدیک به ولیعهد یعنی سان ورین وخواهرش نامشون به ترتیب روی برگه رفت 

خوب توقسمت 22 می بینیم که سوهوا یاسان که زندانی بودبه راحتی بارین میره قسمت پرونده ها وبرگه اسم اسامی که قراره به یوان فرستاده بشه میدزندبعدبا نقشه ولیعهد که خودشوبه مریضی میزنه وبه مسوولش باج میده وجای برگه ها ی اسامی اعزامی به یوان روبایکی که اسم سان توش نیست عوض می کنند خوب بگواگه اینکارخط خوردن  وتعویض برگه ها اینقده راحت بودمیرفتی همینکاروبرای رین یا خواهرش میکردین که سان مجبورنشه وون روانتخاب نکنه ودرام داستان ازینجا شروع شه ....اما مساله اینجاست که اینجا ظاهراملکه به یاری ولیعهدمیادچون دلش نمیخادکه سان بره چونکه باعث قدرت پسرش میشه اما درمورد رین وخواهرش ملکه باولیعهدنبودکه هیچ اصلا خودش میخاست اوناروبفرسته چون سبب تضعیف پسرش میشند حالا سوال اینجاست یعنی  فقط باوجودملکه اونا تونستن اون کاغذوبدزدنددرحالیکه اگه ملکه نبود وحمایت نمیکردنمی تونستن اصلا طرف اون پرونده های افراداعزامی به یوان برن واون کاغذروبدزدند! یکم باعقل من یکی جوردرنمیادکه بنظرم نقصی اساسی درسناریوبود...


-نکته دیگه اون کودتامانندی بودکه براساس اون تعهدنامه ملکه تمام قدرت شاه به ولیعهد واگذارشد این چیزی بودکه توسریال اصلا خوب پرداخت نشده بود چیزی نبودکه فرماندهان سپاه به این راحتی حاضربشن به شاه خیانت کنند فقط بخاطردوتاآتویی که ولیعهدودوستاش ازونا گرفته بودند این یه چیزغیرقابل باوربودکه ازایرادات دیگه سناریوبود که کم کاری شده بود...


-یک سوراخ دیگه سریال ازناحیه شخصیت پردازی بود. شخصیت سونگ این یاهمون آدم بده درام بودکه درابتدا وانتها خیللللی تغییرکردواین باب میل اکثربینندگان ومنتقدان نبودومنم دوس نداشتم کسیکه اونقدرسنگ کشوروبه سینه میزنه واونقدرباهوشه که نه تنها پادشاه که کشوروعملا اداره میکنه به چنین جنونی برسه که با کشته شدن معشوقش ازینروبه اینروودیوانه بشه وطی دیالوگی خط بطلانی بکشه به همه باورهاش وبگه حالاکه بهش فکرمیکنم هیچوقت به کشورگوریوومردمش علاقه خاصی نداشتم زندگیموبه خطربندازم تایه کاری برای اونا بکنم ؟  ... این ایرادبزرگی بود هرچندشایدخواسته پیچیدگی این شخصیت رونشون بده اما موفق نبوده برعکس ولیعهد که بنظرم پیچیدگی شخصیتیش خوب پرداخت شده وتغییراتش قابل قبول بود.

درانتها خواستم بگم که من سریالودوست داشتم واحساسات خوبی باهاش تجربه کردم دونمره ازش بخاطراین نکات منفی که گفتم کم میکنم وبهش 8 از10 میدم اما شاید این سریال برای همه مناسب نباشه بخصوص اگه اینجورایرادات فیلمنامه خیلی بامنطقتون درتضادباشه درغیراینصورت سریال جالبیه وبخاطرتموم اون چیزای غیرکلیشه ای که گفتم دوسش داشتم واینکه فضا ها ودیالوگهای خیللللی ماندگاروزیبایی داشت واینکه راستش تواین زمونه که آدم به آدم رحم نمیکنه وبا یه سلاح بیولوژیک مثل ویروسهای ساختگی کوید19که متاسفانه اینروزادرگیرشیم تیشه به ریشه انسانیت زده شایددیدن رابطه زیبای این دوستان دورازلطف وصفا نباشه هرچندکه بنظرخیلی فانتزی ودورازواقعیت بیاد...

دوستان یه میکس قشنگ ازین سریال دوستام ساختنداگه دوست داشتیدبریداینجا  

https://www.namasha.com/v/A2nGWxkA

سکانسها ودیالوگهای برتر

دیالوگهای برترسریال پادشاه عاشق 

-سان :اگه دوباره سعی کنی منوببینی یاپشت سرم سروصدابه پاکنی شایدلازم ببینم که اونموقع بکشمت

-وون : متولدشدن من خودش یه جنایت بزرگ بوداگه منو بکشی خیلی ها ازخوشحالی اشک شوق میریزن همیشه فک میکردم برای اونا مردنم بهترین هدیه است واگه که من بمیرم درکل این سرزمین فقط یه نفرهست که برام گریه میکنه

-سان :  منظورت همون دوستیه که باهات بود؟

-وون : آره...چون ازگریه کردن اون میترسم فعلا نمیتونم بمیرم اما وقتی که حس کنم واقعا وقت مردنمه دنبالت میگردم که این لطفودرحقم کنی .

-سان : چی داری میگی تو؟

-وون :فک نکنم کشته شدن بدست توخیلی عصبانیم کنه وازاین لحظه اختیارکشتنموبهت میدم هروقتی که بخواهی وبخاطرهمین هم مجبورم به دیدنت ادامه بدم.

____________________________________________________________________________________________________________

رین :جشنواره هشت سوگند قراره برگزار بشه برای تماشا نمی مونین؟ 


سان :شنیدم همچین دیدنی هم نیست


رین :قبلا ندیدین؟


سان :توی هفت سال گذشته نه


رین :چیزای زیادی برای دیدن هست توی شب میرقصن


سان :نمیدونم چرا باید رقص بقیه رو توی شب تماشا کنم!؟


رین :خاطره خوبی براتون میشه


سان : خوب اصلا من چراخاطرات خوب لازم دارم؟


...رین: خوب توی زندگیتون وقتی که شرایط سخت شد میتونین بهشون فکر کنین


...ویاگاهی نیاز دارین به چیزی تکیه کنین


...خاطرات قراره


اینجوری باشن


__________________________________________________________________________________________________________________



سکانس برتر:جاییکه دست برادردوم رین واون سونگ این برای سان وپدرش وزیردارایی رومیشه واونا پرستارسالهای پیش روبا سان واقعی برای تاییدوشناخت چهرش رودررومی کنندقیافه همه اون 4 نفرواقعا دیدنی است ازطرفیم رین که پشت دربوده همه این رازرومیشنوه ...

درمجلس رقص وقتی که وون وسان باروبانها میرقصنددرهمین حال نگاه معنی دارسان به رین ازدورمیفته ...وصدای نریشن ازولیعهدروداریم که نیگه اونزمان که داشتم باهاش میخندیدم نمیدونستم بهترین دوستم شکافی بین منوعشقم بوجودآوورده که اصلانمیشه پرش کرد...

زمانیکه ولیعهدقصدکمک به سان روکه دستگیرشده داره ولی مادرش به کمک سربازان جلوشومیگیرن که اونم دوتا ازسایه هاشوبرای مقابله میفرسته رودررویی پسرومادرجالبه

جاییکه معشوقه شاه میخادبه زورروبنده دختروزیردارایی (سان ) روکه بانامزدش به قصراومدن وولیعهد دراصل برنامه خواستگاری اوناروبرهم زده ... میخادروبنده اش روبرداره که وون دخالت میکنه ولگدی نصیب معشوقه می کنه که اعصاب شاه بهم میربزه واون صحنه تحقیرولیعهدباریختن آب روش و...خیلی ناراحت کننده وجگرسوزه واقعا

________________________________________________________________________________________________________________

سکانس جنجالی قسمت 23:رودررویی وشاخ شونه پدروپسردرسکانس دعوای برسرقدرت بین ایندوجالب بود وبازی درخشان شیوان بازم تحسین منو برانگیخت زمانیکه پدردرحضورمعشوقه به مادرولیعهدوخودش توهین می کندواینباردیگرپسرآسی ازاین همه سال ظلم وتحقیرتاب نیاورده وحرمت شاه پدررونگاه نمیدارد وبطرف پدرباحالتی خشمگین حمله می کنه دیالوگ جالبی درمیگیره بین وون ووزیرتشریفات که وون میگه : گوریورونجات دادیدتابدینش دست همچین آدمهایی ؟اینازمینهای مردمومیگیرن وپسرهاشون روبه بردگی میگیرن وبه دختراشون تجاوزمی کنندبعدوون روبه پادشاه میگه چکار...چکاردیگه ...چکاردیگه ای انجام میدی بجزخوردن وخوابیدن وشکار؟ پادشاه باحالت ترس:این احمق عقلشوازدست داده میخادمنوبکشه

ولیهدمیگه :اگه اینقدمیترسیری بایدهمون موقع که جلوت خم وراست میشدم وادای پسرای مودب وساکت رودرمیاوردم راضی میشدی اما حالانبایدهیچکاری کنی تا منوامپراطوریوان روناراحت نکنی ...شاه :الان داری چهره واقعی خودتونشون میدی ؟ ...وون باسرکشی هرچه تمام ترمیگه  :بله  

_________________________________________________________________________________________________________________

سکانس ماندگار: قسمت 28 بحث وگفتگوی وون ورین درموردکودکی ودرختی که موقع فرارازون بالامیکشیدن (دقیقه 10 قسمت 28 بنظرم )...

_________________________________________________________________________________________________________________

دیالوگ بین ملکه ووون بعدازاینکه وون ازملکه میخادمهرتاییدبرمقام جدید درباری سان روی سند دولتی بزنه 

ملکه : میخای دخترارباب ایون روبه قصربیاری ؟ وون : عاره همینکارومیکنم 

ملکه :وقتی که برگرده دیگه نمی تونی به عقب برگردی چون کسایی هم که مطمئن نبودندباورمیکنندکه همه اینکارها بخاطرعشق بوده

وون:بایدزودترازاینها بهش فکرمیکردی قبل اینکه این خرابکاریهاروبکنی 

ملکه : وون! اون دختررووولش کن     وون: دیگه گوش نمیکنم .توبهم میگی ازهرچی که اطرافمه دست بکشم برای دوستم رین پاپوش درست کردی 

ملکه : اون دوستت نیس !          وون :حتی برای اینکارتون آدم هم کشتید      ملکه :من کسیونکشتم    وون :سان نزدیکم میمونه وازش محافظت میکنم اگه دوست ندارین میتونید برید

__________________________________________________________________________________________________________________

دیالوگ بین رین ووون قسمت  33

رین :من وبانوسان میخایم ازدواج کنیم وبه اجازه شما احتیاج داریم حتی والدینمون هم اجازه دادند

وون: غیرممکنه      رین : لطفا اجازه بدیدشما زوج لین (منظوردوتا نگهبانهای سایه ) وهمینطورپرنسس رودرکنارخودتون داریداین باعث میشه مردم ازشایعه سازی وبدگویی پشت سرت دست بکشند

وون باخنده : زوج وان لین ؟   رین : اصلا میدونیداونا پشت سرت چه چیزهایی می گند؟

وون : من میدونم داری چیکارا میکنی  ازحالاببعدتوام بایدبدونی ...

رین : اونا حتی میگن که شمایکنفروکشتید تا ثروت وداراییهاشوبدست بیارید       وون: این دلیلیه که بخاطرش سروکلت پیداشد؟میخای باسان ازدواج کنی اونم فقط بخاطرنجات من ؟

رین :بزارسان بره  

 وون: من سان روبه جای پدرش به مقام وزارت دارایی منصوب کردم پس اون بایدکنارم بمونه وازدستوراتم پیروی کنه اون آدم منه پس هیچ جایی نمیتونه بره

رین : پس میخای اونوتوقفس زندانی کنی ؟ اونوتوقفس نگه میداری وبهش آب وغذامیدی ؟ اینجوری یعنی سرگرم میشی ؟

وون : میدونی چقدخودموبخاطرت قربانی کردم ؟میددونی چیوبایدبخاطرت رها کنم ؟

رین : کی وزیردارایی روکشت ؟      - وون: چطورجرات میکنی ازپشت بهم خنجربزنی ؟    -رین : کارملکه بود؟ - وون : این چیزیه که میخای ؟ -رین : درباره اش میدونستی ؟

-وون :سان یاجایگاه من ؟    -رین :درموردچی حرف میزنی ؟ 

-وون : توجایگاه خودت بعنوان بازرس اونجا رفته بودی اما باپدرم ملاقات پنهانی داشتی وشاهزاده هم اونجا بوده اونوقت میخام بدونم اونشب شما سه تادرموردچی حرف زدید اونم بدون من وپشت سرم ؟! فقط بایدازم میخاستی اونوقت میتونستم جایگاهموبعنوان ولیعهد بهت بدم قبلاعاره اون وقتی که بهت کامل اطمینان داشتم ...

رین : مهم نیس الان چی میخام بگم ؟    - وون : دیگه خیلی دیره   -رین : اوکی پس من بانوسانوباخودم میبرم    -وون : همونجورکه گفتم غیرممکنه    رین :لطفا بزاریداینجاروبارضایت ترک کنه چون دلم نمیخادخلاف میل شما کاری کنم !  

 وون:سربازها این مردخلاف دستورمن پستشوترک کرده همینطورداره شایعات عجیبی رومیگه دهنشوببندین وزندانیش کنیدومنتظر مجازاتش بزاریدش ....

_______________________________________________________________________________________________________________

سکا نس برترقسمت 34: زمانیکه ملکه پادشاه ومعشوقه اش رودرحالت معاشقه بامرددیگه ای (سونگ این ) می بینه واون سکانسهای درگیری بین افرادسونگ این ودفاع بادیگاردملکه که درنهایت کشته میشه جلوچشم ملکه ودرنهایت مرگ ملکه ...


گذری برشواهدتاریخی ومستندات آن دوران


پیدایش وظهوردودمان یوآن ( مطالب برگرفته ازسایت اینترنتی تاریخ ما –ویکی پدیا- بی بی سی فارسی    )

چینی‌ها در طول قرن‌ها عادت کرده بودند خودشان را تمدن برتر جهان به حساب آورند، اما حالا سرنوشت این تمدن بدست مردمانی افتاده بود که وحشی و بی‌فرهنگ قلمداد می‌شدند. شون ژو، تاریخدان در دانشگاه هنگ‌کنگ می‌گوید: "لقب بربر و بی‌تمدن به مردمانی اطلاق می‌شد که چینی نبودند؛ وحشیانی که بین انسانیت و حیوانیت پرسه می‌زد 

چنگیز خان مغول و نوه قدرتمندش کوبلای خان، کسانی بودند که سوار بر اسب می شدند و از سمت آسیای مرکزی و شمالی برای فتح سرزمین های اروپای شرقی می رفتند و بزرگترین امپراطوری تاریخ را تاسیس کردند. این امپراطوری با سرنگونی سلسله جین در شمال چین اغاز شد. مغول ها با ارتش سانگ همراه شدند، ولی زمانی که سلسله سانگ تصمیم به باز پس گیری پایتخت سابق خود شد، مغول ها اتحاد را شکستند و با سانگ وارد جنگ شدند.

پس از مرگ منگوقاآن، سه برادرش کوبیلای، هلاکو و اریق بوقا بر سر جانشینی با یکدیگر درگیر شده و به رقابت پرداختند

 هلاکو ایران را فتح کرد، کوبیلای در فتح چین پیروز شد، و اریق بوقا در مرکز حکومت خود را خان معرفی نموده و از اعضای خاندان مغول حامیانی یافته بود. کوبیلای که با فتح چین و برقراری ارتباط نزدیک با چینیان از ایستادگی سپاه و نیروها با خود اطمینان حاصل کرده بود در اوایل سال ۶۵۸ هجری (1271میلادی) در شهر کنجافو یکی از شهرهای چین شمالی مجلسی ترتیب داده، خود را خان جدید مغول معرفی کرد و در فصل بهار بر تخت فرمانروایی نشست.

کوبلای خان شیوه زندگی چینی‌ها را پذیرفت و بودایی را مذهب رسمی کرد. سراسر زمین‌ها و مرزهای حکومت او برای گسترش بازرگانی و دانش بین شرق و  غرب باز بودند. معروفیت او باعث شد که دانشجویان، ماجراجویان، بازرگانان و نمایندگان سرزمین‌های به دیدار او بروند. مارکوپولو جهانگرد ونیزی نیز یکی از آن اشخاص بود که به مرکز چین سفر کرد و ۱۷ سال را در خدمت کوبلای گذراند و کتابب نوشت. کوبلای خان (۱۲۱۶-۱۲۹۴) یکی از باهوش‌ترین و با فرهنگ‌ترین رهبران مغول در آسیا بود. او بر مردمی حاکم شد که تا آن زمان دیده نشده بود به کسی وفاداری نشان بدهند. کوبلای نوه چنگیزخان بزرگترین فاتح مغول بود که امپراطوری بزرگی تاسیس کرد. چنگیزخان از کودکی آرزوی فتح چین را که به وسیله اجدادش آغاز شده بود در سر داشت در سال ۱۲۷۹ به آرزوی خود رسید و امپراطوری‌اش را در کامبالاک یا پکن فعلی برقرار کرد و با پایه‌گذاری سلسله یوآن تا سال ۱۳۶۸- م در چین حکومت کرد. این شهر امروز پر از داربست و آسمانخراش است، اما قوبلای خان بود که اولین بار به آن سر و شکل اساسی داد. او نامی چینی برای سلسله‌اش برگزید: یوان. اداره کنندگان دیوان و دربار او هم چینیان بودند. تاریخ چین هم در پاسخ به این رفتار، سلسله مغولی را بخشی از گذشته امپراتوری خود می‌داند، و البته بخشی از مغولستان هم جزیی از چین شده است. امروزه مغول‌ها، در کنار تبتی‌ها، اویغورها و البته هان‌ها – که اکثریت جمعیت را تشکیل می‌دهند - یکی از ۵۶ قوم ساکن چین هستند.

مغول‌ها در حالی که از یک سر اوراسیا به سر دیگر آن می‌تاختند، چیزهای بدیع زیادی همراه خود بردند

وریتی ویلسون، کارشناس البسه و نساجی چینی می‌گوید: "آنها دکمه را اختراع کردند. پیش از آن، زنان و مردان همیشه لباس‌هایشان را با نوعی کمربند می‌بستند. اما سلسله یوان دکمه‌هایی که دارای پیچ و حلقه بودند را به چین آوردند. امروزه ما به این دکمه‌ها چینی می‌گوییم و یکی از علائم مشخصه لباس چینی این است که با این نوع دکمه بسته می‌شوند.

رویای قوبلای خان برای تسلط بر کل جهان هیچگاه محقق نشد. او دو بار از راه دریا به ژاپن لشگر کشید. این لشگرکشی‌ها بزرگترین لشگرکشی‌های جهان تا آن موقع بود و نظیر آن تا ۷۰۰ سال بعد، یعنی زمانی که متفقین در جنگ جهانی به اروپا حمله کردند، تکرار نشد. اما نیروی دریایی او هر دو بار به‌وسیله آنچه ژاپنی‌ها کامیکازه (باد الهی) می‌خوانند، تار و مار شد!

یوان اگرچه یک سلسله خارجی بود، ادعا می کرد که مشروعیت خود را از خدایان گرفته و از سمت بهشت برای سلطنت بر چین آمده است. این یک طرز فکر در میان چینیان بود که وقتی یک امپراطور سرنگون میشد، مدعی می شدند که از سمت خدایان برکنار شده است. یک سری بلایای طبیعی مثل قحطی و سیل، باعث شد که آنه بفهمند در اشتباهند و این امپراطورها از عقاید مذهبی و معنوی آنها سواستفاده می کنند. بنابراین روستاییان شورشی علیه سلسله یوآن برپا کردند.

بعد از آن  مغول ها بوداییسم را جایگزین اسلام کردند و پایتخت را به پکن منتقل کردند. و سیستم تجاری که سلسله تانگ و سانگ تا قبل از آن استفاده می کردند را دوباره بکار گرفتند. این اقدامات باعث شد سلسله یوان همچنان سرپا بماند. بعدها نوادگان کوبلای، نفوذ خود را بر زمین های چینی ها از دست دادند  و بین یوان و بقیه امپرطوری جدایی افتاد. در همین زمان ، سلسله هان علیه مغول ها قیام کرد.

این قیام گسترش پیدا کرد ولی امپراطور مغول همچنان توانست آنها را سرکوب کند. با اینحال امپراطوری یوان ضعیف شد و توسط سلسله بعدی یعنی مینگ شکست خورد.

حملات مغول ها و تسلط یوان

خیتان ها که در حال فرار از دست مغول ها بودند، در سال ۱۲۱۶ به گوریو حمله کرده و ارتش کره ای ها را چندین بار شکست دادند. آنها حتی به دروازه های پایتخت نیز رسیدند و در حال انجام عملیات به سمت جنوب کشور بودند ولی توسط ژنرال کره ای به نام کیم چی ریو شکست خوردند. او خیتان ها را تا پیونگ آن در جایی که باقی مانده خیتان ها  در سال ۱۲۱۹ توسط نیروهای متحد مغول و گوریو نابود شدند به عقب راند.

بعد از موفقیت نیروهای مشترک مغول و گوریو در برابر خیتان ها در سال ۱۲۱۹، مغول ها به رهبری اوگتای خان به گوریو یورش بردند. دربار سلطنتی در سال ۱۲۳۲ به جزیره گانگ هوا در خلیج گیونگ گی نقل مکان کرد. حاکم نظامی آن زمان (چوی یو) بر مقاومت اصرار می ورزید. گوریو به مدت حدود ۳۰ سال مقاومت کرد ولی سرانجام در سال ۱۲۵۹ تقاضای صلح نمود.

در همین حال، مغول ها نبردی را در حد فاصل بین سال های ۱۲۳۱ تا ۱۲۵۹ در پیش گرفتند که بخش هایی از گیونگ سانگ و جولا را در نوردید. شش نبرد بزرگ در سال های ۱۲۳۱، ۱۲۳۲، ۱۲۳۵، ۱۲۳۸ ،۱۲۴۷ و ۱۲۵۳ به وقوع پیوست.  در فاصله بین سال های ۱۲۵۳ و ۱۲۵۸، مغول ها به رهبری ژنرال منگوقاآن به نام جلایرتای قورچی چهار تهاجم ویرانگر را بر علیه کره ترتیب دادند که هزینه های عظیمی برای زندگی غیرنظامیان در سراسر کره در پی داشت.

مقاومت غیر نظامیان قدرتمندانه بود و حتی رعایا و خدمتکاران نیز شجاعانه مقاومت کردند. گوریو سه شکست بر مهاجمان تحمیل کرد و به شدت غرور آنان را جریحه دار نمود. دربار سلطنتی در گانگ هوا اقدام به مستحکم سازی دژهای خود نمود. مغول ها که بیشتر اوراسیا را تصرف کرده بودند، دریافتند که تصرف گوریو با قوه قاهره سخت است. به موازات سخت تر شدن استثمار رعایا توسط حکومت چوی، مردم بیشتر دلسرد شدند. کره ای ها چندین نبرد را بردند ولی ارتش کره نتوانست در برابر امواج سنگین تهاجمات مقاومت کند. تکرر حملات مغول ها باعث ویرانی، از دست رفتن حیات انسان ها و قحطی در کره شد. گوجونگ در سال ۱۲۳۶ دستور خلق مجدد تریپیتاکا کوریانا را صادر کرد که در خلال تهاجم سال ۱۲۳۲ نابود شده بود. این جمع آوری از کتب مقدس بودائیان برای مدت ۱۵ سال طول کشید تا بر روی حدود هشتاد و یک هزار بلوک چوبی کنده کاری شود و تا به امروز نیز سالم باقی مانده است.

در ماه مارس سال ۱۲۵۸، دیکتاتور چوی اوی توسط شخصی به نام کیم جون کشته شد. پس از آن، دیکتاتوری گروه نظامی وی به پایان راه خود رسیده و مقاماتی که بر صلح با مغول ها پافشاری می کردند قدرت را در دست گرفتند. گوریو هرگز توسط مغول ها تصرف نشد ولی بعد از دهه ها نبرد از پای در آمده و ولیعهد ونجونگ را برای قسم به وفاداری به مغول ها به پایتخت یوان فرستاد. قوبلای خان پذیرفت و یکی از دخترانش را به همسری ولیعهد کره ای در آورد. قوبلای که در سال ۱۲۶۰ خان مغول و امپراطور چین شده بود،  حاکمیت مستقیمی بر تمام کره اعمال نکرد. با گوریو بر خلاف سلسله چینی سونگ، بیشتر به عنوان یک قدرت آسیایی داخلی رفتار می شد. سلسله گوریو اجازه یافت تا به حیات خود ادامه دهد، ازدواج با مغول ها و حتی با خانواده سلطنتی مغول مورد تشویق قرار گرفت در حالی که زمانی که سلسله سونگ به پایان راه خود رسید، ازدواج مابین چینی ها و مغول ها به شدت ممنوع شده بود. بعضی از مقامات نظامی که حاضر به تسلیم نشده بودند، شورش سامبیول چو را ترتیب داده و در جزایر سواحل جنوبی شبه جزیره کره مقاومت نمودند

سلسله چینی یوان که توسط مغول ها تاسیس شده بود، شش شرط گوریو برای صلح از جمله تضمینی برای ادامه یافتن موجودیت پادشاهی گوریو و خروج بلادرنگ سربازان مغول از شبه جزیره کره را پذیرفت. توافق نامه نتیجه مقاومت مصرانه گوریو در برابر برنامه مغول ها برای اعمال کنترل مستقیم بر گوریو بود. نبردهای مقاومتی ۴۲ ساله ای که در برابر مغول ها ( قوی ترین ابر قدرت جهان در آن زمان) صورت گرفت، حاکی از روحیه استقامت و تسخیر ناپذیر آنها است. اما زمین های ملی تخریب شده و زندگی مردم به علت سال های طولانی جنگ به ورطه نابودی افتاد. مغول ها بسیاری از میراث های فرهنگی ارزشمند به مانند یک پاگودای ۹ طبقه در معبد هوانگ نیونگ سا را نابودند کردند. بعد از معاهده صلح، مغول ها تصمیم گرفتند تا با همدستی سربازان گوریو به ژاپن حمله کنند. این تهاجم به علت طوفان مخوفی که ژاپنی ها آن را باد الهی می نامند با شکست مواجه شد

پس از سال ۱۲۷۰، گوریو به دولت موکل نیمه مستقلی از سلسله یوان بدل گشت. مغول ها و پادشاهی گوریو به وسیله ازدواج با یکدیگر گره خوردند و گوریو به مدت تقریبی هشتاد سال به خراجگذار گودا (اتحاد ازدواجی ) سلسله یوان تبدیل شده و سلاطین گوریو عمدتا داماد امپراطوری بودند. دو ملت برای مدت هشتاد سال در هم آمیخته شدند و تمامی پادشاهان کره ای بعدی با شاهزاده خانم های مغولی ازدواج می کردند. آخرین شهبانوی سلسله یوان نیز یک ملکه کره ای بود. پادشاهان گوریو به مانند دیگر خاندان های مهم مغولی جایگاه والایی داشتند. گفته می شود که یکی از سلاطین گوریو محبوب ترین نوه قوبلای خان بود.

سلسله گوریو زیر نظر یوان به حیات خود ادامه داد تا اینکه پادشاه گونگ مین در دهه ۱۳۵۰ اقدام به عقب راندن پادگان های مغولی نمود. تا سال ۱۳۵۶، گوریو تمام سرزمین های شمالی از دست رفته خود را احیا کرد.


 






نظرات 17 + ارسال نظر
ریحانه پنج‌شنبه 19 آبان 1401 ساعت 13:02

کاش باهم خوب بودنو میرسیدم بهم

آنا سه‌شنبه 23 شهریور 1400 ساعت 21:11

سلام. سوهوا عاشق ولیعهد میشه یا رین؟ به کدومشون میرسه؟

Dara شنبه 11 بهمن 1399 ساعت 09:38

دمت گرم عالی بود.

فرشته دوشنبه 30 تیر 1399 ساعت 02:29

محیا جون چه قشنگ جواب دادی نظرمنم همینه موافقم باهات ...این دوست عزیز جواب کارخوبشودیریازودخواهدگرفت .

قربونت اونی قشنگم. اره واقعا امیدوارم به زودی جواب کار خوبشو بگیره دوستمون

말잔 پنج‌شنبه 26 تیر 1399 ساعت 08:04

خوب شد نقدش رو خوندم دیگه نگاه نمیکنم. چون خودم درد عشق کشیدم و به خاطر عشقم از خودم گذشتم میفهمم چه دردی داره. بعد ده سال با همه دردی که تو قلبم دارم خوشحالم که باعث شدم خوشحال زندگی کنه.

عزیز دلم امیدوارم تو هم یه روزی به خوشبختی واقعی توی زندگیت برسی. مطمئن باش وقتی همچین فداکاری ای کردی خدا یه چیز بهتر برات کنار گذاشته پس نا امید و ناراحت نباش و خوشحال زندگی کن و روزای زندگیتو از دست نده.

fariha پنج‌شنبه 18 اردیبهشت 1399 ساعت 04:04

سلام،نقد خیلی جالبی بود،من سریال رو قبلا دیدم و بنظرم شخصیت ها و روابطشون رو خیلی خوب شرح دادین،رابطه دوستیشون رو خیلی زیبا در ذهن خواننده به تصویر کشیدین،فضای داستان توی نوشتتون انگار قابل لمس بود و بنظرم کسانی که سریال رو ندیدن هم با خوندن نقدتون میتونن درک خوبی از شخصیتها داشته باشن و شوق دیدن سریال رو داشته باشن حتی من هم دلم برای سریال تنگ شد،از نقدتون ممنونم

سلام عزیزم خیلی ممنون نظر لطفته. خوشحالم که از نقد راضی بودی و برات تجدید خاطره کرده. من خودم با این سریال زندگی کردم واقعا

فرشته شنبه 2 فروردین 1399 ساعت 16:02

ممنونم محیا جونم ازنظر وتحلیل مفیدوموشکافانه ات درموردشخصیت وون منتظر بقیه نظرات درمورد سان ورین هم هستم

محیا جمعه 1 فروردین 1399 ساعت 05:10

سلااام مجدد به روی ماهت اونی قشنگم
والا حقیقتش من سریالو ندیدم اما با توجه به نقدت برداشتی که من از هر کدوم از شخصیتا داشتم رو میگم و نمیدونم تا چه حدش درسته.اما من به نظرم وون همون ولیعهد ادمیه که خیلی تنهاست و تمام کس و ارش تو دنیا همون رین دوستشه و البته بعدش سان هم بهش اضافه میشه. چون وون تو خونواده ای بزرگ شده که اصلا شبیه خونواده نیست و مهر و محبت اخرین چیزیه که تو این خانواده اهمیت داره.بنابراین وون به شدت به رین و سان پناه برده و حسابی این دو نفرو چسبیده تا تنها تر از اینی که هست نشه. حس میکنم وون کسیه که یه عمره سعی کرده وسط اون باغ وحشی که درش گیر افتاده مثل انسان زندگی کنه و همیشه ادم خوبی باشه و اما اخرای داستان میبینه که هر چقدر خوبی میکنه و هر قدر انسانی تر رفتار میکنه نتیجه ی دردناک تری نصیبش میشه و از طرفی هم سو تفاهماتی که براش به وجود میارن بیشتر باعث تحریکش میشه همینا به نظرم باعث میشه اون اواخر سریال دچار یه جنون بشه که البته خداروشکر کاملا زودگذره و خیلی زود به خودش میاد و بازم میشه همون ادم عاقل و بالغ و مهربون سابق که بزرگترین هدفش انسان بودن و عاشق بودنه اونم عشق وقعی نه عشقی خود خواهانه. حتی رفتارای وحشیانه ی اخرش با سان هم به خاطر همون عصبانیت زودگذرشه و من کاملا بهش حق میدم به همچین روزی بیفته.
این که یه ادم یه عمر سعی کنه خوب باشه اما تهش ببینه همه ی خوبیاش داره نتیجه ی عکس میده واقعا باعث میشه ادم حس کنه تمام زندگیش و مسیرش اشتباه و بیهوده بوده و طی یه حرکت هیستریک سعی میکنه مسیرشو عوض کنه و با خودش میگه خب حالا که اینطوره پس منم این خوب بودنای مسخره و بی فایده رو تمومش میکنم و میشم یکی بد تر از همه ی اینا اما حقیقت اینه که همچین ادمی اصلا نمیتونه به اون بدی ای که فکر میکنه بشه چون خوبی و مهربونی تو وجودش نهادینه شده و هر چقدر هم که ازش دور بشه باز هم یه چیزی از درونش فریاد میزنه که این من نیستم من اینجوری نیستم و نابراین همچین ادمایی بیشترشون همون وسط راه بد شدن بر میگردن و به خودشون میان.و البته این صدا فقط تا یه مرحله ای شنیده میشه و اگه از یه حدی ادم عبور کنه دیگه کم کم این صداها محو میشن و یه گوشه ای از ذهن و قلب و وجدان انسان دفن میشن اما خوشبختانه وون با کمک دوستانش خیلی سریع به خودش میاد و نمیزاره وجدانش و شخصیت واقعیش دفن بشه.بنابراین اسم این کارشو نمیشه گذاشت تغییر مسیر یا خودخواه شدن و بد شدن بلکه این فقط یه عصبانیت و نارضایتی زودگذره که ادم از سر ناراحتی و سردرگمی و احساس اینکه بهش خیانت شده دچارش میشه و به نظر من در حقیقت این اتفاقی بود که برای وون میفته و برای همینم توی دو قسمت اخر یهو تغییر عقیده میده چون اون وجودش چه بخواد و چه نخواد پاک و مهربونه و فقط دچار یه سردگمی و عصبانیت زودگذر میشه که اون کارارو میکنه ولی در نهایت وقتی به خودش میاد بازم اون وجه خوب وجودش بهش غلبه میکنه و میزاره سان و رین با هم برن.
و در مورد عشقش به سان واقعا میشه بهش گفت یه عشق واقعی چون حاضر میشه کاری رو بکنه که به صلاح عشقشه نه کاری که خودخواهانه باشه. وون به نظرم واقعا عاشق سانه هم عاشق سان و هم عاشق رابطه ی سه نفرشون و میدونه که با نگه داشتن سان بهش اسیب میزنه و نمیتونه خوشبختش کنه بنابراین ترجیح میده بزاره عشقش با بهترین دوستش خوشبخت بشه تا اینکه کنار اون با ناراحتی و رنج زندگی کنه . اگه وون سانو نگه میداشت مطمئنا از بین این سه نفر هیچ کدوم واقعا خوشبخت نمیشدن. رین عشقشو از دست میداد و احتمال زیاد دوستیشون از هم میپاشید. سان مجبور میشد تا اخر عمرش مثل یه زندانی زندگی کنه و سهمش از همسرش واقعا عادلانه نباشه و خود وون هم به خاطر اینکه سانو به این روز انداخته و باعث به هم خوردن رابطشون شده مدام احساس عذاب وجدان میکرد و از اون مهمتر تنها کسایی که رو که داشت از دست میداد درسته که اینجوری سانو کنار خودش داشت اما در حقیقت محبت و دوستی سانو با مجبور کردنش به پذیرش اون مدل زندگی و زندانی کردنش کنار خودش از دست میداد و از اون طرف هم رینو از دست میداد و به معنای واقعی تنها میشد اما با انتخابی که کرد و اجازه داد سان با رین بره درسته که در ظاهر دوستانش ازش دور شدن و عشقشو از دست داد اما در حقیقت دوستیشونو پابرجا نگه داشت و حد اقلش این بود که میدونست یه جای دنیا هنوزم کسانی رو داره که از اعماق وجود دوسشون داره و دوسش دارن و به هیچ وجه تنها نیست. در حقیقت وون خواسته ی شخصیشو و احساسش رو قربانی میکنه تا خوشبختی دونفر دیگه رو حد اقل اینطوری تضمین کنه و چیز مهمتری رو نگه داره چیزی به اسم دوستی یه دوستی عاشقانه.
من برداشت این سریالو با توجه به گفته هات از عشق خیلی دوست داشتم این سریال انگار میخواد بگه عشق فقط بین دونفر اتفاق نمیفته و گاهی میتونه بین سه نفر 4 نفر یا حتی بیشتر اتفاق بیفته اون هم بدون توجه به جنسیتشون وعشق فقط تو رابطه ی دختر و پسری خلاصه نمیشه بلکه عشق هایی تو دنیا وجود داره که واقعا عظیم تر و قدرتمند تر از اون مدل عشقیه که بین انسان ها جا افتاده عشقی پاک و زیبا و بزرگ مثل عشق وون و سان و رین نسبت به همدیگه. این سریا به نظرم بر خلاف سریالای دیگه که فقط میخوان عشقو بین دو نفر به تصویر بکن خواسته عشق واقعی رو بین سه نفر به تصویر بکشه و اینجا ما مرد نقش اول و نقش دوم و زن نقش اول نداریم بلکه سه تا نقش اول و اصلی و کنار هم داریم که عشق به طرز جالبی توی رابطه ی سه نفره ی این ادما در جریانه و بحث اصلا این نیس که تهش سان با کی بمونه بلکه اینه که این عشق و رابطه ی سه نفره حفظ بشه چیزی که تو این سریال مهمه حفظ این رابطه اس که اتفاق میفته بنابراین میشه بهش گفت یه پایان خوش واقعا.این برداشت من از شخصیت وون و همینطور مفهوم عشق توی این سریال با خوندن نقدته اونی و نمیدونم چقدرش درست و چقدرش غلطه.ایشالا نظرم راجب بقیه ی شخصیتارو هم سر فرصت قشنگ برات میفرستم و بازم میگم تا سریالو نبینم نمیتونم بگم نظراتم کاملا درستن و نظر قطعی ای ندارم بلکه همه ی برداشت هام با توجه به نقد خودته و یه چیز بینابینیه.
بالاخره پایان خخخخ.
البته بازم برمیگردم چون راجب سان و رین هم حرفایی دارم که میخوام بگم.

فرشته جمعه 1 فروردین 1399 ساعت 04:46

خیلی ممنون دوست عزیزازاطلاعات وکتابی که بهم معرفی کردیدامیدوارم بتونم پیداش کنم وروزی بخونمش

اگر تمایل داشتنید خواهم گفت پنج‌شنبه 29 اسفند 1398 ساعت 17:31

این کتاب هم دم دستتون باشه بد نیست،
ملت پرنده سه پا (نگاهی به تاریخ تحلیلی سیاسی امپراتوری کره)
مولف فرزاد عابدی
ناشر : روز اندیش
مفهوم «پرندة سه پا» اولین بار در طالع «وانگ گیوم دانگون» موسس امپراتوری «چوسان قدیم» و نخستین امپراتوری کره دیده شد و بعدها به صورت نمادی برای سه مملکت «شیلا»، «گوگوریو» و «باکجه» یعنی امپراتوریهای سه گانة کره درآمد. این پرنده در تاریخ کره سیر کرد تا به خورشید رسید و کشور کره را به اوج اعتلایی که یک کشور پیشرفته نیاز دارد، رساند. «ملت پرندة سه پا» اثری است که فراز و نشیبهای تاریخ کره را در طول ده هزار سال دربرمیگیرد. زندگی سلاطین و امپراتوران این خطه را تعریف و تحلیل میکند و هدف نهایی آن شکوفایی پرندگان سه پایی است که در غایت و هدف هر مملکت مستقلی قرار دارند.

فرشته پنج‌شنبه 29 اسفند 1398 ساعت 03:47

ببین شقایق جونگ هیون نقششوخوب بازی کرد اما راستش من بنظرم تونقش منفی بهترکارکرد یعنی اونجا عالی بوداما موافقم که هنرپیشه ها بایددائم نقشهای متفاوتومثبت ومنفی روتجربه کنند تا باتجربه تروکارکشته تربشند .یونا هم تونقشهای اکشن ومدرن خیلی بهتره تاتونقش احساسی ای مثل این اما میگم بازم واقعا اینکه یکسری بیان بگن چون ایدوله بازی کردن بلدنیس قبول ندارم اصلا واقعا سعی خودشوکرد وخوب هم نقشو درش آوورداما اونچه که مهمتره اینه که این سه تادرکنارهم شیمی واقعاخوبی داشتند واون صمیمیت وگذشت برای همو روبنظرمن خیلی خوب درآوردن ونشون دادند حالااینکه یکسریا بیان بگن موضوعش تکراریه وهنرپیشه هاش فلان وبهمانند وآخرش بازه وایناروقبول ندارم بنظرم اونا اصلا خیلی اهل تاریخی دیدن نیستن وبهونه گرفتند واسم سریالوخراب کردند وگرنه اگه خوب نبودمن بین این همه سریال تاریخی دیده وندیده دوباره نمیرفتم ازاول تاآخرببینمش

Shaghayegh.1996 پنج‌شنبه 29 اسفند 1398 ساعت 03:16 http://www.namasha.com/Shaghayegh.1996

بله کاملا با نظراتت موافقم فقط به نظرم جونگ هیون یا همون رین برعکس نظرات بقیه خیلی عالی نقششو بازی کرد... یه بازیگر کارش اینه که نقشهای متفاوت رو به بهترین شکل بازی کنه... دلیل نداره تا آخر عمرش نقشهای خشن و منفی بازی کنه... و درمورد یونا هم به نطرم بااینکه اولین کار تاریخیش بود اما خوب از پسش براومد و من واقعا عاشقشم از وقتی باران عشق رو دیدم.... همونطور که قبلا گفتم شاهزاده اتاق زیر شیروانی مبهم بود ... خاطرات الحمرا( حس کردم مخاطب رو احمق فرض کردن... پایانش طوری بود که انگار خواستن الکی جمعش کنن) شاید باورت نشه اما من با پایان بی خانمان هم مشکل داشتم.... فعلا اینا یادم اومد اما بازم چک میکنم بهت خبر میدم

فرشته پنج‌شنبه 29 اسفند 1398 ساعت 03:01

سلام شقایق جون
خوشحالم که خوندی ودوست داشتی منم پایانش بنظرم خیلی تک بودهمونجورکه توضیح دادم خیلللی بهم انرژی دادم وفهمیدم هنوزازبچه های نما کسایی هستندکه برای تحلیل وبررسی ارزش قائل میشند ووقت میزارن واقعا ازت متشکرم ...
اینکه گفتی درموردبازیگرا تاحدودی منم خوندم واینوراونوردیدم وبیشترین ایرادهام رونش یونا بودکه خوب منم راستش دوسداشتم یه آدم قویترمثل آی یو یا پارک مین یانگ این نقشوبازی میکرداما خوب بهردلیلی نشده بود وخداییش یونا بازیش بدک هم نبودبنظرم متوسط بود ولی خوب قابل قبول بود بهرحال ...درموردرین یا جونگ هیون اگه اسمشواشتباه نکنم عاره منم موافقم کهنقش کاملا منفی توعاشقان ماه بهش بیشترمیومد تا یه نقش مثبتی مثل رین که همش داره فداکاری میکنه اما خوب اینم درنهایت بنظرم بازقابل قبول بود ولی درموردشیوان اصلا موافق نیستم بابقیه ها این یعنی نقششو عاللللی بازی کرد اصلنم سنش کم نیست فقط یکم ریزه میزه است نسبت به بقیه هنرمندای مردکره میدونی اونموقع فک کنم 29 یاسی سالش بوده خخخخخ ولی واقعا فرم صورتش وتغییرات حرکاتش ازمثبت به منفی وبالعکس حرف نداشت نقشش خیلی پیچیده بودشقایق باورکن کارهرکسی نبوداون نقشودآره من ازون ببعدفنش شدم کم کم رفتم همه فیلماشم دیدم .پارسال یه سریال جنایی ترسناک داشت بنام غریبه هایی ازجهنم اونجاهم عالی بازی کرده کلا برعکس اینکه هیکل آنچنانی نداره بنده خدا اما تادلت بخواداستعدادداره من که خیلی قبولش دارم دیگه نمیدونم ....بهرحال مرسی ازنظرت حالا بگوببینم چه سریالایی بنظرت مبهم بودن که اگه دیدم ویادمه ببینم میشه یه نقدکوتاه براشون بنویسم یانه ....

Shaghayegh.1996 پنج‌شنبه 29 اسفند 1398 ساعت 02:16 http://www.namasha.com/Shaghayegh.1996

سلام عزیزم بازم مثل همیشه با یه نقد کامل و بی نقص اومدی... کاملا باهات موافقم این سریال خیلی بیشتر از یه عاشقانه ی معمولی بود اما به خاطر موضوع مثلث عشقی به نظر خیلی ها تکراری اومد و شاید به همین دلیل زیاد بهش پراخت نشد.
و اگه درست یادم باشه زمانی که درحال پخش بود مثل اینکه توی کره بیشتر به خاطر بازیگراش مورد انتقاد قرار گرفته بود
یکی اینکه میگفتن یونا مناسب سریالهای تاریخی نیست... بازیگر نقض ولیعهد زیادی بچه و کم سن و ساله... دوست ولیعهد هم اون موقع زیاد بازیگر جذابی از نظر خیلی از افراد کره نبود( بیشتر دلیلش برمیگرده به بازیش در عاشقان ماه. کت بنظرم خیلی دلیل بیخودی بود)
در کل من با همه ی این موارد مخالف بودم.
و به نظرم سریالش فوق العاده بود...
جدا از بحث نقد من به شخصه با پایانش موافق بودم

فرشته چهارشنبه 28 اسفند 1398 ساعت 19:48

سلام سلام دایان گلی
خوبی خواهری ؟ چه خبراازعید ؟ خوب خوشحالم که نقدوخوندی وپسندیدی منم قصدم ازچرب چیلی نوشتن اینه که اونا که ندیدن تحریک بشن برن ببینن دیگه ودایان این سریال برخلاف اونچه خیلی ها میگن ارزشش روداره حالاخواهی دیدازهرنظرعالیه ...تازه من خودتحلیلم اینقدزیادشدوقت نکردم اصلا راجع به عوامل فنی وطراحی وموزیک وفیلمبرداری و...اینا بنویسم حتی تحلیل شخصیتهاروهم ننوشتم وگرنه رکوردمحیارومیزدم خخخخ یعنی دیگه حسش نبودواقعا

dayan چهارشنبه 28 اسفند 1398 ساعت 09:04

ســــــــلام محیا بانوی ستاره سهیلی
خوبی قشنگم دختر گیسو کمندم
ی یادی از ما نکنی ها ( حالا نکه خودم خیلی خوبم )
خوبی تو دختر؟ چه خبر از خودت کارهات و روزگارت
چیکارا میکنی چه خبر از دانشگاه
سال نو رو بهت پیشاپیش تبریک میگم ان شاالله شادیهاتو صد برابر تو سال جدید ببینیم عزیزم
ی مشکلی جدیدا تو متن های ارسالی تو وبلاگها بوجود میاد متوجه اش شدین
منکه متن نقد اینجا خوندم هم دیدم بخشی از متن برعکس شده یعنی از آخر کلمه رو باید بخونی توی نقد کره اینجوری بود اما اینجا فک نمیکردم که دیدم اینجام بخشی از متن اینطوری شده
بعدم فرشته جوونم دختر اینهمه سکانس برتر انتخاب کردی کفمون برید خخخخخخ حالا منکه تازه شروع کردم فعلا از قسمت اول خوشم اومد
در مورد متنت هم بگم ی پا فیلنامه است بقول خودت

سلااام دایان جون چطوری؟ خوبی؟ بابا من کم پیدام؟ تو که خودت از منم کم پیدا تری خخخ
من چند دفعه سراغتو از اونی فرشته گرفتم چون ازت خبری نبود من خیلی وقته نقد کره نمیرم البته سر نقد اونی دوباره رفتم نماشا هم اونی فرشته شاهده از شهادت سردار سلیمانی به اینور کلا فعالیت و اپلودی نداشتم تااازه دو سه روز پیشجو گیر شدم سر یه رمانی یه دونه میکس جدید گذاشتم خخخ.
والا خئبم منم خداروشکر خودت چطوری؟ خونوادت چطورن؟ خوبن ایشالا؟
سال نوی تو هم مبارک باشه عزیز دلم و ایشالا بی کرونا. الهی امیییین.
اره این اشکال تو نماشا هم قسمت نظرات پیش میاد راه حلش اینه ه صفحه رو رفرفرش کنی اگه با بار اول درست نشد دو سه بار این کارو بکن حل میشه من دیگه عادت کردم بهش خخخ.

فرشته دوشنبه 26 اسفند 1398 ساعت 17:46

سلام محیا جونم .مرسی دخمل گل که این متنوگذاشتی اینجا چقدخواناوخوبه خیللللی ظاهرش خوبه البته اگه میدونستم اینجا جازیادداره عکسهاروباکیفیت ترمیگرفتم ولی خوب چون اونورم گذاشتم واونجا محدودیت فضاداره خودم حجم عکسهاروپایین آوردم ....
بهرحال امیدوارم که نقدم خواننده داشته باشه ودوسش داشته باشندحتی اگرم باهام مخالف هستندخوشحال میشم بیان اعلام کنند من اربحث کردن لذت میبرم

عه سلام اونی من تازه کامنتتو دیدم خوبی؟
خواهش میکنم کاری نکردم دست و پنجه ی خودت درد نکنه که نقد به این خوشگلی نوشتی. اره اینجا فضاش خدایی خیلی خوبه نه محدودیت داره نه چشمو اذیت میکنه من از همینش خوشم میاد.
ایشالا که حسابی بازدید میخوره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد